گفت: «پليدى و غضب پروردگارتان، شما را فرا گرفته است! آيا با من در مورد نامهايى مجادله مىكنيد كه شما و پدرانتان (بعنوان معبود و خدا، بر بتها) گذاردهايد، در حالى كه خداوند هيچ دليلى درباره آن نازل نكرده است؟! پس شما منتظر باشيد، من هم با شما انتظار مىكشم! (شما انتظار شكست من، و من انتظار عذاب الهى براى شما!)» (71)
سرانجام، او و كسانى را كه با او بودند، برحمت خود نجات بخشيديم; و ريشه كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و ايمان نياوردند، قطع كرديم! (72)
و به سوى (قوم) ثمود، برادرشان صالح را (فرستاديم); گفت: «اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستيد، كه جز او، معبودى براى شما نيست! دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده: اين «ناقه» الهى براى شما معجزهاى است; او را به حال خود واگذاريد كه در زمين خدا (از علفهاى بيابان) بخورد! و آن را آزار نرسانيد، كه عذاب دردناكى شما را خواهد گرفت! (73)
و به خاطر بياوريد كه شما را جانشينان قوم «عاد» قرار داد، و در زمين مستقر ساخت، كه در دشتهايش، قصرها براى خود بنا مىكنيد; و در كوهها، براى خود خانهها مى تراشيد! بنابر اين، نعمتهاى خدا را متذكر شويد! و در زمين، به فساد نكوشيد!» (74)
(ولى) اشراف متكبر قوم او، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند: «آيا (براستى) شما يقين داريد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟!» آنها گفتند: «ما به آنچه او بدان ماموريت يافته، ايمان آوردهايم.» (75)
متكبران گفتند: «(ولى) ما به آنچه شما به آن ايمان آوردهايد، كافريم!» (76)
سپس «ناقه» را پى كردند، و از فرمان پروردگارشان سرپيچيدند; و گفتند: «اى صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستى، آنچه ما را با آن تهديد مىكنى، بياور!» (77)
سرانجام زمين لرزه آنها را فرا گرفت; و صبحگاهان، (تنها) جسم بىجانشان در خانههاشان باقى مانده بود. (78)
(صالح) از آنها روى برتافت; و گفت: «اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم، و شرط خيرخواهى را انجام دادم، ولى (چه كنم كه) شما خيرخواهان را دوست نداريد!» (79)
و (به خاطر آوريد) لوط را، هنگامى كه به قوم خود گفت: «آيا عمل بسيار زشتى را انجام مىدهيد كه هيچيك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است؟! (80)
آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مىرويد، نه زنان؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى) هستيد! (81)
ولى پاسخ قومش چيزى جز اين نبود كه گفتند: «اينها را از شهر و ديار خود بيرون كنيد، كه اينها مردمى هستند كه پاكدامنى را مىطلبند (و با ما همصدا نيستند!)» (82)
(چون كار به اينجا رسيد،) ما او و خاندانش را رهايى بخشيديم; جز همسرش، كه از بازماندگان (در شهر) بود. (83)
و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاديم; (كه آنها را در هم كوبيد و نابود ساخت.) پس بنگر سرانجام كار مجرمان چه شد! (84)
و به سوى مدين، برادرشان شعيب را (فرستاديم); گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد، كه جز او معبودى نداريد! دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است; بنابر اين، حق پيمانه و وزن را ادا كنيد! و از اموال مردم چيزى نكاهيد! و در روى زمين، بعد از آنكه (در پرتو ايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است، فساد نكنيد! اين براى شما بهتر است اگر با ايمان هستيد! (85)
و بر سر هر راه ننشينيد كه (مردم با ايمان را) تهديد كنيد و مؤمنان را از راه خدا باز داريد، و با (القاى شبهات،) آن را كج و معوج نشان دهيد! و به خاطر بياوريد زمانى را كه اندك بوديد، و او شما را فزونى داد! و بنگريد سرانجام مفسدان چگونه بود! (86)
و اگر گروهى از شما به آنچه من به آن فرستاده شدهام ايمان آوردهاند، و گروهى ايمان نياوردهاند، صبر كنيد تا خداوند ميان ما داورى كند، كه او بهترين داوران است! (87)
( جزء نهم )
اشراف زورمند و متكبر از قوم او گفتند: «اى شعيب! به يقين، تو و كسانى را كه به تو ايمان آوردهاند، از شهر و ديار خود بيرون خواهيم كرد، يا به آيين ما بازگرديد!» گفت: «آيا (مىخواهيد ما را بازگردانيد) اگر چه مايل نباشيم؟! (88)
اگر ما به آيين شما بازگرديم، بعد از آنكه خدا ما را از آن نجات بخشيده، به خدا دروغ بستهايم; و شايسته نيست كه ما به آن بازگرديم مگر اينكه خدايى كه پروردگار ماست بخواهد; علم پروردگار ما، به همه چيز احاطه دارد. تنها بر خدا توكل كردهايم. پروردگارا! ميان ما و قوم ما بحق داورى كن، كه تو بهترين داورانى!» (89)
اشراف زورمند از قوم او كه كافر شده بودند گفتند: «اگر از شعيب پيروى كنيد، شما هم زيانكار خواهيد شد!» (90)
سپس زمين لرزه آنها را فرا گرفت; و صبحگاهان بصورت اجسادى بىجان در خانههاشان مانده بودند. (91)
آنها كه شعيب را تكذيب كردند، (آنچنان نابود شدند كه) گويا هرگز در آن (خانهها) سكونت نداشتند! آنها كه شعيب را تكذيب كردند، زيانكار بودند! (92)
سپس از آنان روى برتافت و گفت: «اى قوم من! من رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و براى شما خيرخواهى نمودم; با اين حال، چگونه بر حال قوم بىايمان تاسف بخورم؟!» (93)
و ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه اهل آن را به ناراحتيها و خسارتها گرفتار ساختيم; شايد (به خود آيند، و به سوى خدا) بازگردند و تضرع كنند! (94)
سپس (هنگامى كه اين هشدارها در آنان اثر نگذاشت)، نيكى (و فراوانى نعمت و رفاه) را به جاى بدى (و ناراحتى و گرفتارى) قرار داديم; آنچنان كه فزونى گرفتند، (و همهگونه نعمت و بركت يافتند، و مغرور شدند،) و گفتند: «(تنها ما نبوديم كه گرفتار اين مشكلات شديم;) به پدران ما نيز ناراحتيهاى جسمى و مالى رسيد.» چون چنين شد، آنها را ناگهان (به سبب اعمالشان) گرفتيم (و مجازات كرديم)، در حالى كه نمىفهميدند. (95)
و اگر اهل شهرها و آباديها، ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مىگشوديم; ولى (آنها حق را) تكذيب كردند; ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم. (96)
آيا اهل اين آباديها، از اين ايمنند كه عذاب ما شبانه به سراغ آنها بيايد در حالى كه در خواب باشند؟! (97)
آيا اهل اين آباديها، از اين ايمنند كه عذاب ما هنگام روز به سراغشان بيايد در حالى كه سرگرم بازى هستند؟! (98)
آيا آنها خود را از مكر الهى در امان مىدانند؟! در حالى كه جز زيانكاران، خود را از مكر (و مجازات) خدا ايمن نمىدانند! (99)
آيا كسانى كه وارث روى زمين بعد از صاحبان آن مىشوند، عبرت نمىگيرند كه اگر بخواهيم، آنها را نيز به گناهانشان هلاك مىكنيم، و بر دلهايشان مهر مىنهيم تا (صداى حق را) نشنوند؟! (100)
اينها، شهرها و آباديهايى است كه قسمتى از اخبار آن را براى تو شرح مىدهيم; پيامبرانشان دلايل روشن براى آنان آوردند; (ولى آنها چنان لجوج بودند كه) به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند، ايمان نمىآوردند! اينگونه خداوند بر دلهاى كافران مهر مىنهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه، حس تشخيصشان را سلب مىكند)! (101)
و بيشتر آنها را بر سر پيمان خود نيافتيم; (بلكه) اكثر آنها را فاسق و گنهكار يافتيم! (102)
سپس بدنبال آنها ( پيامبران پيشين) موسى را با آيات خويش به سوى فرعون و اطرافيان او فرستاديم; اما آنها (با عدم پذيرش)، به آن (آيات) ظلم كردند. ببين عاقبت مفسدان چگونه بود! (103)
و موسى گفت: «اى فرعون! من فرستادهاى از سوى پروردگار جهانيانم. (104)
سزاوار است كه بر خدا جز حق نگويم. من دليل روشنى از پروردگارتان براى شما آوردهام; پس بنى اسرائيل را با من بفرست!» (105)
(فرعون) گفت: «اگر نشانهاى آوردهاى، نشان بده اگر از راستگويانى!» (106)
(موسى) عصاى خود را افكند; ناگهان اژدهاى آشكارى شد! (107)
و دست خود را (از گريبان) بيرون آورد; سفيد (و درخشان) براى بينندگان بود! (108)
اطرافيان فرعون گفتند: «بىشك، اين ساحرى ماهر و دانا است! (109)
مىخواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند; (نظر شما چيست، و) در برابر او چه دستورى داريد؟» (110)
(سپس به فرعون) گفتند: «(كار) او و برادرش را به تاخير انداز، و جمعآورىكنندگان را به همه شهرها بفرست... (111)
تا هر ساحر دانا (و كارآزمودهاى) را به خدمت تو بياورند!» (112)
ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: «آيا اگر ما پيروز گرديم، اجر و پاداش مهمى خواهيم داشت؟ !» (113)
گفت: «آرى، و شما از مقربان خواهيد بود!» (114)
(روز مبارزه فرا رسيد. ساحران) گفتند: «اى موسى! يا تو (وسايل سحرت را) بيفكن، يا ما مىافكنيم!» (115)
گفت: «شما بيفكنيد!» و هنگامى (كه وسايل سحر خود را) افكندند، مردم را چشمبندى كردند و ترساندند; و سحر عظيمى پديد آوردند. (116)
(ما) به موسى وحى كرديم كه: «عصاى خود را بيفكن!» ناگهان (بصورت مار عظيمى در آمد كه) وسايل دروغين آنها را بسرعت برمىگرفت. (117)
(در اين هنگام،) حق آشكار شد; و آنچه آنها ساخته بودند، باطل گشت. (118)
و در آنجا (همگى) مغلوب شدند; و خوار و كوچك گشتند. (119)
و ساحران (بىاختيار) به سجده افتادند. (120)
و گفتند: «ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم; (121)
پروردگار موسى و هارون!» (122)
فرعون گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم، به او ايمان آورديد؟! حتما اين نيرنگ و توطئهاى است كه در اين شهر (و ديار) چيدهايد، تا اهلش را از آن بيرون كنيد; ولى بزودى خواهيد دانست! (123)
سوگند مىخورم كه دستها و پاهاى شما را بطور مخالف ( دست راست با پاى چپ، يا دست چپ با پاى راست) قطع مىكنم; سپس همگى را به دار مىآويزم! (124)
(ساحران) گفتند: «(مهم نيست،) ما به سوى پروردگارمان بازمىگرديم! (125)
انتقام تو از ما، تنها بخاطر اين است كه ما به آيات پروردگار خويش -هنگامى كه به سراغ ما آمد- ايمان آورديم. بار الها! صبر و استقامت بر ما فرو ريز! (و آخرين درجه شكيبائى را به ما مرحمت فرما!) و ما را مسلمان بميران!» (126)
و اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: «آيا موسى و قومش را رها مىكنى كه در زمين فساد كنند، و تو و خدايانت را رها سازد؟!» گفت: «بزودى پسرانشان را مىكشيم، و دخترانشان را زنده نگه مىداريم (تا به ما خدمت كنند); و ما بر آنها كاملا مسلطيم!» (127)
موسى به قوم خود گفت: «از خدا يارى جوييد، و استقامت پيشه كنيد، كه زمين از آن خداست، و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد، واگذار مىكند; و سرانجام (نيك) براى پرهيزكاران است!» (128)
گفتند: «پيش از آنكه به سوى ما بيايى آزار ديديم، (هم اكنون) پس از آمدنت نيز آزار مىبينيم! (كى اين آزارها سر خواهد آمد؟)» گفت: «اميد است پروردگارتان دشمن شما را هلاك كند، و شما را در زمين جانشين (آنها) سازد، و بنگرد چگونه عمل مىكنيد!» (129)
و ما نزديكان فرعون (و قوم او) را به خشكسالى و كمبود ميوهها گرفتار كرديم، شايد متذكر گردند! (130)
(اما آنها نه تنها پند نگرفتند، بلكه) هنگامى كه نيكى (و نعمت) به آنها مىرسيد، مىگفتند: بخاطر خود ماست.» ولى موقعى كه بدى (و بلا) به آنها مىرسيد، مىگفتند: «از شومى موسى و كسان اوست»! آگاه باشيد سرچشمه همه اينها، نزد خداست; ولى بيشتر آنها نمىدانند! (131)
و گفتند: «هر زمان نشانه و معجزهاى براى ما بياورى كه سحرمان كنى، ما به تو ايمان نمىآوريم!» (132)
سپس (بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل كرديم:) طوفان و ملخ و آفت گياهى و قورباغهها و خون را -كه نشانههايى از هم جدا بودند- بر آنها فرستاديم; (ولى باز بيدار نشدند، و) تكبر ورزيدند، و جمعيت گنهكارى بودند! (133)
هنگامى كه بلا بر آنها مسلط مىشد، مىگفتند: «اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده، رفتار كند! اگر اين بلا را از ما مرتفع سازى، قطعا به تو ايمان مىآوريم، وبنى اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد!» (134)
اما هنگامى كه بلا را، پس از مدت معينى كه به آن مىرسيدند، از آنها برمىداشتيم، پيمان خويش را مىشكستند! (135)
سرانجام از آنها انتقام گرفتيم، و آنان را در دريا غرق كرديم; زيرا آيات ما را تكذيب كردند، و از آن غافل بودند. (136)
و مشرقها و مغربهاى پر بركت زمين را به آن قوم به ضعف كشانده شده (زير زنجير ظلم و ستم)، واگذار كرديم; و وعده نيك پروردگارت بر بنى اسرائيل، بخاطر صبر و استقامتى كه به خرج دادند، تحقق يافت; و آنچه فرعون و فرعونيان (از كاخهاى مجلل) مىساختند، و آنچه از باغهاى داربستدار فراهم ساخته بودند، در هم كوبيديم! (137)
و بنى اسرائيل را (سالم) از دريا عبور داديم; (ناگاه) در راه خود به گروهى رسيدند كه اطراف بتهايشان، با تواضع و خضوع، گرد آمده بودند. (در اين هنگام، بنى اسرائيل) به موسى گفتند: تو هم براى ما معبودى قرار ده، همانگونه كه آنها معبودان (و خدايانى) دارند!» گفت: شما جمعيتى جاهل و نادان هستيد! (138)
اينها (را كه مىبينيد)، سرانجام كارشان نابودى است; و آنچه انجام مىدهند، باطل (و بيهوده) است. (139)
(سپس) گفت: «آيا غير از خداوند، مبعودى براى شما بطلبم؟! خدايى كه شما را بر جهانيان (و مردم عصرتان) برترى داد!» (140)